جهان شرمسار نیست…
اگر بود، سکوت نمیکرد در برابر خون کودکی که هنوز نام مادرش را کامل یاد نگرفته بود.
اگر شرمسار بود، دلش میلرزید با صدای نالهی نوزادی که آسمان، سقف خانهاش را بلعیده بود.
جهان شرمسار نیست، چرا که چشم بسته و وجدانش را پشت سیاست پنهان کرده است.
شرمسار، مادریست که چیزی برای زنده ماندن کودکش ندارد.
شرمسار، پدریست که نمیتواند جنازهی فرزندش را از زیر آوار بیرون بکشد.
شرمسار، کودک غزهایست که نمیداند کدام بازی را دیگر نباید بازی کند.
و ما…
ما که میبینیم و باز نفس میکشیم،
ما که در برابر رنجهایی که از هر سو به صورتمان کوبیده میشود، سکوت کردهایم،
ما بیشتر از همه شرمسارایم.
ما که خود را در میان این همه بیعدالتی و بیتفاوتی میبینیم و همچنان نفس میکشیم،
ما که با دیدن مرگهای بیدلیل در غزه، با هیچ واکنشی جز سکوت، خود را از مسئولیت رها میکنیم.
ما که میبینیم، اما هیچگاه نمیخواهیم درک کنیم.
بشکند قلمی که از رنج کودکان مظلوم غزه ننوشت. بشکند قلمی که ندید، کودکانی را که با دستان کوچکشان در دل خاک میکاویدند، نه برای بازی، بلکه برای جستجوی پیکر بیجان مادرانشان. بشکند قلمی که در برابر نگاههای بیپناه آنها خاموش ماند.
جان دادن مظلومانه کودکان غزه، کودکان معصومی که نه فرصت مصالحه دارند و نه توان تحمل، انگار برای مردن متولد شدهاند، زیر سایهی سیاستمداران بیغیرت غرب و شرق، همانها که برای زندگی هیچ ارزشی قائل نیستند، و تنها به قیمت خون دیگران بازیهای سیاسی خود را پیش میبرند.
و ناگهان، چقدر زود دیر میشود…
وقتی که ما، خود را از همه اینها بیخبر میدانیم و جهان در این بیتفاوتی میسوزد.
جهان، با سکوتهای ما، با چشمهای بستهاش، با سیاستهای کثیف و بازیهای حقیرانهاش، همچنان به سمت مرگ قدم برمیدارد.
ما که میبینیم، اما همچنان در برابر همه این رنجها، نفس میکشیم.
ما که سهمی از این خونها نداریم، اما سکوتمان خود تبدیل به خیانت شده است.
جهان تاوان سکوتش را خواهد پرداخت. و ما بیشتر از همه شرمسارایم.
ما که چشمهایمان را بستهایم، و هیچ وقت ندیدیم که جهان در حال پوسیدن است.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید